با مراجعه به کتاب آسمانی اسلام، قرآن، مشاهده میشود که پیشینة عملیات روانی به پیش از هبوط انسان به زمین باز میگردد. در واقع، شیطان، آنچنان که خود قسم یاد کرده است، از ابتدای خلقت آدم در صدد گمراه ساختن وی برمیآید. بدینسان، عملیات روانی در ساحتی فرازمانی و با سرپیچی ابلیس از دستور خداوند آغاز میشود و در سیر تدریجی تاریخی به ویژه در اعصار انبیاء عظام و ائمه معصومین (ع) ادامه مییابد. مجموعه مقالات "سیری در عملیات روانی در اسلام"، با تدقیق و تدبر در آیات کتاب الهی در صدد است سیر پیدایش و فرآیند عملیات روانی را از افق آیات قرآن، روایات، احادیث و سایر منابع تحقیق اسلامی مورد مطالعه قرار دهد. رهیافت تاریخی تحقیق در مقوله عملیات روانی، توجه به ابعاد روانی را در گسترة تمام شئون فردی و اجتماعی انسان از منظر دینی برجسته میسازد.
حضرت موسی(ع)، فرعون، فتنة سامری، عملیات روانی.
موسی در نخستین گام تبلیغ خود، فرعون را به دین خدا در کاخ او فراخواند. در همان آغاز فرعون به عملیات روانی از راه اتهام و جوسازی پرداخت؛چيزي که موسی از قبل پیشبینی ميکرد. از اينرو پیش از حركت به سوي فرعون، از خدا خواست هارون را همراهش كند.
در داستان موسی و فرعون توجه به نکتهای حائز اهمیت است و آن اينكه او براي دعوت فرعون، با مشكلاتي روبرو بود: تكذيب از سوي فرعون، انجام تبليغ با فصاحت و بلاغت كافي و خونخواهي فرعون به جهت كشتن مأمور حكومت (شعراء/10ـ14) و اتهام او به تروريست و مفسد في الارض و كودتاچي و طالب قدرت از طريق زور و كشتار. به همين جهت هارون قتلي انجام نداده بود و ميتوانست در خنثيسازي عمليات رواني فرعون، موسي را ياري رساند. توضيح اينكه موسی از آغاز کودکی تا سن جوانی در کاخ فرعون و به عنوان فرزند او پرورش يافته بود و در نزد افكارعمومي به عنوان جانشین مطرح پس از فرعون شناخته شده بود بنابراین همۀ آموزشهای لازم در جهت حكومتداري و اعمال حاکمیت را میدانست. او به خوبی آگاه بود که فرعون چگونه با عملیات روانی در موارد لازم مردم مصر را به بند کشیده، خود را برای آنها"رب اعلی" و بتها را برای آنها "ارباب متفرق" معرفی کرده است. روشهای عملیات روانی فرعون عبارت بودند از :
موسي(ع) هنگامی که مأمور فرعون را به قتل رسانید و از مصر گریخت به خوبی ميدانست که فرعون به گونهای علیه او تبلیغ ميکند تا مأمورانش را نسبت به دستگیری و مجازات او فعال نگاه دارد. همچنين ميدانست که با مواجه شدن با فرعون اولین مطلبی که عنوان خواهد شد خونخواهي مأمور كشته شده و اتهام او به قتل و تروريست و كودتاچي است تا با این اتهام اثر تبليغ او را از بین ببرد. این پیش بینی او در کوه طور بود که از خدا خواست تا هارون را همراه او اعزام کند.
به محض ورود موسی به کاخ فرعون، جريان عملیات روانی برچسب زدن به موسي از راه تأكيد بر قاتل بودن او آغاز شد. فرعون در ابتدا به مظلوم نمایی و ایجاد حالت حق به جانب پرداخت و گفت:
أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ؛ آیا تو را از کودکی پرورش ندادیم و چندین سال از عمرت را پیش ما نماندی (شعراء/18).
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنْ الْكَافِرِينَ؛ و آن کرده خویش را کردی در حالی که از ناسپاسها بودی (شعراء/19).
این سخن فرعون که به صورت خلاصه در قرآن نقل شده، با پاسخهای موسی نشان ميدهد که فرعون این مطلب را بسیار پررنگ و با حاشیههای فراوان بیان میکند تا جو را علیه موسی سنگین سازد و ابتکار عمل در اختیار فرعون قرار بگیرد، بنابراین موسی فرمود:
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنْ الضَّالِّينَ؛ گفت: من انجام دادم؛ اما در آن هنگام نمیدانستم چنین ميشود (شعراء/20).
از اینکه ضربه من برای او کشنده است غافل بودم و قصد کشتن نداشتم. پس قاتل نیستم بلکه مدافع مظلوم بودم و در حد دفاع ضربه زدم؛ لیکن او کم طاقت بود و از دنیا رفت.
از سويي علت گريختن من از مصر به اين دليل بود که تو دستور قتل مرا صادر کردی و بدون محاکمه ميخواستی مرا به قتل برسانی. این سخنان و نقل وقايع بسیار برای فرعون سنگین بود. حضرت موسی(ع) این گزارش را برای مردم اعلان نمود که فرعون بدون تحقیق و محاکمه، در ذهن خود موسي را محكوم كرده بود و تصمیم داشت او را به قتل برساند. اگر موسی(ع) از کشته شدن به حق، هراس داشت اکنون برای دعوت فرعون، تنها و بدون ياور به قصر او نمیآمد. بنابر این فرار او به این خاطر بود که به نا حق و بی دلیل کشته شود،در نتیجه خون او هدر رود و فرصت ارائه گزارش آنچه را اتفاق افتاده به افكارعمومي نیابد.1
اما بر من منّت گذاشتی که تو را پرورش دادیم، بزرگت کردیم، سالیانی پیش ما بودی و خرج تو را دادیم؛ پاسخش اين است كه آنچه ادعا داري، مایۀ منّت بر من نیست. اگر راست ميگوييد علت اینکه مرا بزرگ کردی بیان و در آن دقت کن. تو بنیاسرائیل را به بند کشیدی و آنها را برده قرار دادی و از ترس اینکه مبادا من بین آنها ظاهر شوم کودکان آنها را به قتل رساندی. تا آنجا سخت گرفتي كه مادرم برای رهایی من از کشته شدن به دست تو، مرا در رودخانه انداخت. تو و همسرت مرا در آب رودخانه، بیصاحب یافتید. تو بیفرزند بودی. برای خوشی دل خودت مرا به فرزندی گرفتی پس پرورش من از روی دلسوزی تو برای من نبود. زيرا اگر ميدانستی من کیستم در همان لحظه اول مرا به قتل ميرساندی. پس مرا به دلیل خوشی و عشق خودت زنده نگاه داشتی و این همراه بود با در بند کشیدن بنیاسرائیل و بردگی چندین ساله آنان:
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ این نعمتی است که بر من منت ميگذاری که بنی اسرائیل را به بردگی کشیدی (شعراء/22).
(براستی اگر ما بتوانیم با اینگونه بیانات در باره کمکهای انساندوستانه مستکبران به مستضعفین افشاگری و اطلاعرسانی کنیم آیا ميتوانند محبوبیتی برای خویش از این مسیر کسب و علیه جبهه حق جوسازی کنند؟)
با این بیان موسی2، عملیات روانی در جوسازی از راه قاتل جلوه دادن او و کمکهای انساندوستانه به وي خنثی شد. از اين رو فرعون با بیانی تحقیرآمیز گفت:
وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ؛ پروردگار دو عالم چیست (شعراء/23).
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إنْ كُنتُمْ مُوقِنِينَ؛ گفت: پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه بین آنها ست اگر ایمان دارید (شعراء/24).
با این پاسخ، فرعون به جوسازی پرداخت و گفتة موسی(ع) را به نوعی نشان از نابخردي و ديوانگي او اعلان کرد.
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ؛ به پیرامونیهای خود گفت نمیشنوید؟ (شعراء/25).
این را برای ایجاد شگفتي نزد اطرافيان و ایجاد حالت انکار بیان کرد. موسی ادامه داد:
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمْ الْأَوَّلِينَ؛ گفت: پروردگار شما و پدران پیشینیان شما (شعراء/26).
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمْ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ؛ (فرعون) گفت: این فرستاده به سوی شما دیوانه است (شعراء/27).
آنگاه به تهدید پرداخت:
قَالَ لَئِنْ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنْ الْمَسْجُونِينَ؛ (فرعون) گفت: اگر معبودی غیر از من اختیار کنی تو را از زندانیها خواهم ساخت (شعراء/29).
تهدید فرعون به زندان علاوه بر اینکه برای عقب نشاندن موسی از گفتههای خود بود به نوعی تخریب شخصیت او نيز به شمار ميرفت. زيرا زندانيان افرادی مجرم و سابقهدار در نزد افكارعمومي هستند. به زعم فرعون تهدید به زندان برای موسی(ع) او را در اجتماع بیاعتبار میساخت و گرایش مردم به سخنان او را کم میکرد.
در اینجا موفق بودن حضرت موسی(ع) در رويارويي با عملیات روانی فرعون در زمینه قاتل معرفي كردن او تأمل برانگیز است. از اين رو، پس از رويارويي و پاسخهاي موسي(ع)، ديگر فرعون داستان قتل و تهديد به مجازات را تکرار نکرد و او را به دلیل ادعای وجود معبودی غیر از فرعون دیوانه خواند. بنابراین گفت كه باید به زنجیر کشیده و بند نگه داشته شود. مسئلۀ مهم در مقابلۀ موسي(ع) با عمليات رواني فرعون، اين است كه هميشه در برابر چنين ترفندهايي بايد از راه معقول و با ذكاوت وارد عمل شد. شتاب بيمورد و توسل به راههاي نابخردانه، باعث كاميابي دشمن ميشود. در برابر عمليات رواني، تنها تدبير و حفظ خونسردی به کار ميآيد. همانگونه كه گفته شد در اينجا موسي(ع) همگان را متوجه اين واقعيتِ كتمان شده كرد كه سالها پيش كودكاني توسط دستگاه فرعوني به قتل رسيدند و مادر موسي براي نجات فرزندش از دست مأموران قاتل فرعون، او را به رود انداخت و از اين طريق، او وارد دستگاه فرعون شد. پس خشونتطلب و قاتل واقعي، فرعون است؛ در اين رويارويي، موسي(ع) از ابزار دشمن بر ضد او بهره جست و به دشمن متذكر شد كه جريان چگونگي حضور او در كاخ و رشد او پرسشي است كه مردمان آن روزگار و آيندگان از فرعون و ديگر ستمگران خواهند نمود كه چرا بايد موسي از نعمت آغوش گرم مادر و محبتهاي او محروم بماند؟ چرا دور از محيط گرم و با صفاي خانوادهاش بزرگ شد؟ اكنون افكار عمومي آگاه شدند كه بزرگ شدن موسي(ع) در كاخ فرعون به عنوان فرزند او3 سند جنايت فرعون است و اوست كه بايد از جرم خود شرمگين باشد.
حضرت موسي(ع) پرسيد: آيا برای ادعای خود نشانهای روشنگر بیاورم؟ فرعون گفت: اگر راست ميگویی بیاور. موسی(ع) عصا را افکند. ناگاه عصا اژدهايی شد. همچنين دست در گریبان برد و بیرون ساخت؛ به ناگاه خورشیدی تابان در برابر دیدگان آنها نمایان شد:
وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ حَقِيقٌ عَلَى أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِي بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ قَالَ إِنْ كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنتَ مِنْ الصَّادِقِينَ؛ فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ؛ وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ؛ و موسى گفت: اى فرعون، بىترديد، من پيامبرى از سوى پروردگار جهانيانم؛ شايسته است كه بر خدا جز [سخن] حق نگويم. من در حقيقت دليلى روشن از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام، پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست؛ [فرعون] گفت: اگر معجزهاى آوردهاى، پس اگر راست مىگويى آن را ارائه بده؛ پس [موسى] عصايش را افكند و بناگاه اژدهايى آشكار شد؛ و دست خود را [از گريبان] بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد [و درخشنده] بود (اعراف / 104ـ108).
با این كار، شرايط و اوضاع به نفع موسی(ع) تغییر کرد و همۀ عملیات روانی فرعون درهم ریخت؛ اما او بیدرنگ به عملیات روانی خود چهرهای جدید داد.
فرعون و اطرافيانش در برابر دو معجزه موسي(ع) درمانده شدند. اما استكبارِ فرعون وي را به پاسخ دادن و ايستادگي در برابر مطالب حق موسي(ع) فراخواند. مستكبران در چنين مواقعي، به ايراد اتهام و ترديد افكني در نزد افكار عمومي ميپردازند. از اين رو فرعون به مشاوران و وزراي خود كه شاهد و ناظر گفتوگوي آنها و دو معجزه موسي(ع) بودند و مقهور مقابلۀ او شده بودند و در آستانۀ ايمان آوردن به او بودند، گفت او جادوگري ماهر است و با اين سحر ميخواهد سرزمين شما را تصرف کند. در اينجا فرعون با زيركي، موسی(ع) را متهم به جادوگري كرد و تبديل عصا به مار و درخشش دست او را سحر خواند و گفت:
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ؛ يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ؛ به سران اطراف خود گفت: او ساحری ماهر است که ميخواهد با کمک سحر شما را از سرزمینتان آواره کند. در باره او چه کنیم؟ (شعراء/34ـ35).
طبیعی است که فرعون ميدانست در برابر سحر چه باید کرد؛ زيرا حكومت فرعوني جادوگراني را به استخدام در آورده بود. از سويي اساساً سحر از اموری است که در محیط بتپرستی و خرافهگرایی بسیار رواج دارد و فرعون یکی از مروجین سحر است و خود استفاده فراوانی از سحر ميکند. موسی(ع) نیز بر این امر آگاه بود. فرعون با زیرکی و شیطنت ابتدا به موسی اتهام سحر وارد کرد، البته این اتهام را به گونهای بیان کرد که کسی در اصل اتهام تفکر نکند و آن را مورد سؤال و تردید قرار ندهد؛ يعني فرصت انديشه و رجوع به خرد را از جماعت حاضر گرفت و ادعاي خود مبني بر جادوگر بودن موسي را نزد آنان مسلّم و حتمي جلوه داد و از آنان خواست دربارۀ پیامدهای آن فکر کنند و گفت این مرد، جادوگري است که با جادوي خود تصمیم دارد تا سرزمین شما را به تصرف خود در آورد، بنابراین؛ برای رهایی از این مشکل فکری کنید. اصل ساحر بودن موسی(ع) در این نوع بیان فرعون مسلم شمرده میشود. از اين گذشته، فرعون با ایجاد ترس و هراس نسبت به از دست دادن قدرت و شوکت و سرزمین، و درخواست مشورت از جماعت حاضر و مشارکت دادن آنها در تصمیمگیری کوشید تا توجه آنان را از اصل موضوع یعنی آثار کلام موسی(ع)، ادعا و حقانیت معجزات او غافل سازد. چنين ترفندي در عملیات روانی "اصل غافلسازی" نام دارد. در غافلسازي، نيروي مهاجم شيوههايي را به كار ميبرد كه امكان تفكر براي مقابله با مهاجم يا اصلاح روش غلط خود از گروه هدف گرفته شود. در اين صورت گروهي كه مورد غافلگيري قرار ميگيرد با نوعي سردرگمي و اختلاط حقايق با مطالب غيرحقيقي روبهرو و توانايي واكنش سريع و مناسب از او ستانده ميشود. فرعون وقتي از جماعت حاضر درخواست مشورت كرد، اين حقيقت كه چه كسي مجرم است و موسي(ع) با چه بيرحميهايي از سوي فرعون مورد ستم واقع شده، مورد غفلت قرار گرفت و همۀ فكر و ذكر آنان به ارائه مشورتي بهتر براي اتخاذ تصميم فرعون متمركز شد. فرعون از آغاز جلسه در پي اثبات مفسد بودن موسي و اتهام كودتا به او بود و ابزار او نيز اتهام به قتل بود اما وقتي ابزار قتل با مقابله توضيحي موسي از كار افتاد، فرعون با اتهام سحر ادعاي خود را دنبال كرد كه موسي و هارون به دنبال عملي ساختن همان تهديدياند كه سالياني از آن احساس خطر داشتيم.يعني بازگشت بني اسرائيل به قدرت مصر كه اكنون موسي با سحر خود مصمم به اجراي همان تهديد است.
موسی(ع) که از همۀ جزئیات حکومتی فرعون با خبر است، این موقعیت را فرصتی مناسب برای تبلیغ دین در مصر یافت. زيرا مقابله آنها با اعجاز موسی و مشورتي كه به فرعون ميدهند، صحنهای بیبدیل برای كشف حقايق نزد افكار عمومي جامعه پدیدار ميسازد که منجر به احقاق حق و افشای باطل ميشود و پرده از عملیات روانی دشمن برميدارد. زيرا جماعت حاضر در كاخ فرعون به او گفتند درباره موسي(ع) و برادرش قدري درنگ كن و مأموراني به اطراف بفرست تا ساحراني زبردست براي همارايي با او گرد آيند. اين پيشنهاد مورد توجه فرعون قرار گرفت و براين اساس، فرعون به موسی(ع) گفت: روزي را برای مقابله معین کن که هیچ یک تخلف نکنیم و مكاني را انتخاب كن تا براي هر دو يكسان باشد:
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ؛ يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ؛ قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ؛ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ؛ [فرعون] به سرانى كه پيرامونش بودند گفت: واقعاً اين ساحرى بسيار داناست؛ مىخواهد با سحر خود، شما را از سرزمينتان بيرون كند، اكنون چه رأى مىدهيد؟؛ گفتند: او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست؛ تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند (شعراء/34تا37).
فرعون در اين صحنه، به اين مقدار اكتفا نكرد و زيركي تبليغي خود را با افزودن مطلبي جديد به پيشنهاد حاضران، ارتقا داد و رو به وزيرش هامان كرد و گفت:
لَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ؛ وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ؛ كسانى كه درباره آيات خدا - بدون حجتى كه براى آنان آمده باشد- مجادله مى كنند، [اين ستيزه] در نزد خدا و نزد كسانى كه ايمان آوردهاند [مايه] عداوت بزرگى است .این گونه، خدا بر دل هر متكبر و زورگويى مُهر مى نهد؛ و فرعون گفت: «اى هامان، براى من كوشكى بلند بساز، شايد من به آن راهها برسم (غافر/35ـ36).
فرعون با اين دستور عمليات رواني خود را كاملاً به اجرا در آورد و چنين القا كرد كه خداي موسي(ع) از دو حال خارج نيست، يا در زمين مستقر است، يا در آسمان. در زمين كه خدايي جز من نيست؛ پس لابد خداي مدعاي او بايد در آسمانها مستقر باشد. پس اگر به آسمان بروم شايد آن خدايي را كه او ادعا ميكند، در آنجا بيابم!
موسی(ع) گفت روز جشن ملی که مردم پیش از ظهر جمع ميشوند.
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَّّّة وَأَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى؛ [موسى] گفت: موعد شما روز جشن باشد كه مردم پيش از ظهر گرد مىآيند (طه/59).
دقت حضرت موسي(ع) در انتخاب يومالزینه بسیار مهم است، زيرا برای شکستن عملیات روانی فرعون چنین روزی بهترین فرصت است که ماهیت فرعون و کارهای او برملا شود.
جادوگران در آن روز آمدند. آنان به خوبی ميدانستند که ساحرند و کار آنها واقعیت ندارد و تنها به دعوت فرعون و براي برخورداري از ثروت و متاع دنیا آمدهاند.حضرت موسی(ع) به نصیحت هماوردان خود پرداخت و گفت: بر خدا افترا نبندید که دچار عذاب شده و عاقبتش نا امیدی است.
قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ و َقَدْ خَابَ مَنْ افْتَرَى؛ موسى به [ساحران] گفت: واى بر شما، به خدا دروغ مبنديد كه شما را به عذابى [سخت] هلاك مى كند، و هر كه دروغ بندد نوميد مىگردد (طه/61).
این سخنان حضرت موسی(ع) در آنها مؤثر افتاد و دربارۀ ساحر بودن موسی(ع) مردد شدند، زيرا آنها در برابر ساحر حاضر به همارايي هستند؛ نه در برابر پیامبری که از خویش معجزه نشان ميدهد. ميرفت که جادوگران از حضور در میدان مبارزه و نمایش سحر امتناع کنند، اما فرعون همان عملیات روانی را که در کاخ برای سران قومش به کار بست اكنون با شدتی بیشتر براي ساحران به کار گرفت و با تکرار اتهام موسی(ع) به سحر، فزونطلبی و حکومتخواهی، آنها را وارد میدان مبارزه کرد.
قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَنْ يُخْرِجَاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمْ الْمُثْلَى؛ دستگاه تبلیغاتی فرعون گفت: بیتردید این دو ساحر هستند و ميخواهند شما را از سرزمینتان بیرون کنند و آیین والای شما را براندازند (طه/63).
به دنبال موافقت جادوگران برای همارايي با موسی(ع) چگونگي ورود به میدان را از سوی فرعونیها و دستگاه تبلیغاتی او دریافت کردند که:
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنْ اسْتَعْلَى؛ هر مکر و تدبیری که دارید یکپارچه کنید و در یک صف وارد میدان شوید که هر که امروز برتری را اثبات کند برندۀ میدان است (طه/64).
دستورالعمل فرعون حضور هماهنگ و يكپارچه، یعنی القای پی در پی است. ساحری پس از ساحر دیگر سحر خود را بيفكند. این شيوۀ حرکت، خیره کننده است و به دلیل تعداد فراوان ساحران وقتی جمعیت مدتی در تماشای القای سحر آنها قرار گيرد، یک عصای موسی(ع) چه تأثيری بر ذهن آنها خواهد داشت؟ پس مقابله حضرت موسي(ع) طبق پيشبيني فرعون، نبايد مورد توجه جمعيت قرار ميگرفت.
بدینگونه آنها وارد میدان مبارزه با موسی(ع) شدند.4
میدان سحر آنها یک عملیات روانی بزرگ برای به بند کشیدن فکر و اندیشه مردم و جلوگیری از فهم واقعیتها و گرایش به حق است.
جادوگران از موسی(ع) پرسیدند: شروع با کدامیک باشد؟ گفت: شما آغاز کنید.
قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى؛ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ آنها تَسْعَى؛ گفتند: موسی آیا تو آغاز ميکنی یا ما اولین القاگر باشیم؟ گفت: شما آغاز کنید. آنان سحر خود را انداختند. ناگاه طنابها و عصاهای آنها در نظر بينندگان به دلیل سحر آنها نشان ميداد که حرکتی سریع دارد (طه/65ـ66).
اینکه موسی(ع) فرمود آغازگر باشید شاید به دو دلیل باشد:
نخست: موسي(ع) در میدان "مقابله با عملیات روانی" است نه به دنبال اجراي "عملیات روانی". اصولاً وظيفه او عملیات روانی نیست بلکه او مأمور بیان واقعیت و گفتار حق است. پس اظهار معجزه موسي(ع) برای بر طرف کردن اتهام سحر از خود است. بنابر این باید طرف مقابل، عملیات روانی خود را نشان دهد تا موسی(ع) آن را تخریب و با آن "مقابله" كند.
دوم: اگرچه ممکن است عملیات روانی دشمن به دلیل برخی پیشاقدامها بیاثر شود اما به طور معمول هنگامی عملیات روانی ضربه خواهد خورد که بتوان بین عملیات روانی و مقابله با آن ارتباطی خوب در ذهن بینندگان آن(گروه هدف) ایجاد کرد. عصای موسی(ع) اگر پيش از آنها القا ميشد و به تحرک سریع ميپرداخت و آنگاه آنها در زمانی طولانی سحرهای خود را پیدرپی القا ميکردند و عصای موسی هم آنها را ميخورد ارتباط عمیق و ضربهای زننده که با القای آنها و سپس القای ناگهانی موسی(ع) و بلعیدن یکباره و سریع در ذهنها ایجاد ميشد، به دست نمیآمد.
قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ؛ موسی گفت: شما بيفكنيد. وقتی سحر انداختند دیدگان مردم را افسون کردند و آنها را در هراس انداختند و سحری بزرگ آوردند (اعراف/116).
دستورالعمل فرعونیها در مدل القای سحر ساحران در آغاز بسیار خیره کننده بود، به گونهای که موسی(ع) را دچار هراس كرد که مبادا مردم در این خیرگی باقی مانده از درک اعجاز او عاجز شوند.
موسی(ع) به دنبال آن بود تا اتهام ساحر بودن خود و درخواست مقابله با اعجازش را، فرصتی برای شکست دادن عملیات روانی فرعون و تبلیغ دین خداوند به مردم مصر قرار دهد. اکنون با این عظمت سحر آنها مبادا این میدان به تهدیدی جدی برای حق تبدیل شود. از اين رو باري تعالي به او فرمود:
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى؛ وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى؛ گفتیم: نترس. حتماً تو برتر هستی و آنچه در دست داری بیفکن، همه ساختههای آنها را خواهد بلعید. آنچه آنها ساختهاند حیله ساحر است و ساحر از هر جهت که بیاید رستگار نخواهد بود (طه/68ـ69).
تعداد فراوان سحر اگرچه در دیدگان مردم در آغاز خیره کننده و هراسانگیز است اما این در خیال آنها است و به همان اندازه خیال، عمل ميکند. از اينرو، سحر همانند صفر است که اگر تعداد فراوانی صفر در کنار هم قرار گیرد عددنما ميشود اما در واقع عددی نیست؛ بلکه همه آنها صفر و هیچ است. در حالی که عصای موسی مانند «یک» است اما عدد است.
وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ؛ به موسی گفتیم عصا را بيفكن، به ناگاه همه آنچه را به دروغ ساخته بودند فرو بلعید (اعراف/117).
تعبیر قرآن از سحر آنها به"افک"یعنی"دروغ" قابل توجه است. این میدان مبارزه حق و باطل است که حق مطابق با واقع و دارای واقعیت میباشد و باطل، دروغ و سراب محض است. امر باطل و دروغ اگر هزاران هم گفته شود چیزی نیست و خیالها را پر ميکند، اما"حق"واقعیت دارد و به محض رسیدن به اندیشه انسانها پردۀ خیال را دریده، همه اوهام را در هم ميریزد. این است آنچه گفته شد که عملیات روانی بر"دروغ" استوار است و راه مقابله با آن"بیان حقیقت" است. تجربه و درس بزرگ این مبارزه و مقابلۀ روانی این است که تبلیغات و القائات دستگاه عملیات روانی دشمن اگرچه با گوناگوني، تنوع، جذابيت و فهرستی بالا همراه است، و تعداد مجلات، شبكههاي راديويي و تلويزيوني، سایتها، روزنامهها، فیلمها و سایر ابزار تبلیغ بیش از حد تصور است و ما امکان محدودی در اختیار داریم اما در این مقابلۀ روانی هرگز نباید دچار ترس و دلهره شویم. زيرا برتري با ماست و حق آنچه را ساختهاند ميبلعد؛ چه اينکه آن ساختۀ ساحران است و ساحر هرگز عاقبتی موفق نخواهد داشت. زيرا كار آنان، سرابي بيش نيست و سراب، هرچند بزرگ و شگفتآور هم باشد، باز سراب است و نميتواند با حقيقت و واقعيت، دست و پنجه نرم كند.
مقابلۀ روانی موسی(ع) به طور کامل تأثیر کرد. میدان اظهار اعجاز و سرکوب سحر برای او فرصتی ارزشمند بود و توانست شماري از جمعيت حاضر و ناظر را به دین خدا هدایت کند. نخستین گروه، همان ساحرانی بودند که به دین حق گرويدند و به خداوند یکتا ایمان آوردند. گو اينكه اصل ساحر بودن او براي بسياري از جمعيت حاضر منتفي شد.
وَأُلْقِيَ السَّحَرَهُُ سَاجِدِينَ؛ قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ؛ جادوگران به سجده افتادند و گفتند: به پروردگار جهانيان ایمان آوردیم؛ پروردگار موسی وهارون (اعراف/120ـ122).
پيش از مواجهۀ موسی(ع) با ساحران، وی همان سخن را که پروردگار من پروردگار جهانيان است به فرعون نیز گفته بود امّا فرعون آن را به سخره گرفته،انکار کرده و او را دیوانه نامیده و نشانه و حجت خواسته بود. سپس آن نشانه را سحر خوانده، از ساحران خواست که سحر او را باطل کنند. موسی(ع) همه آن سخنان را برای مردم و جادوگران نیز بیان کرد. و با ابطال سحر ساحران، موجب شدتا آنها به پروردگار جهانيان ایمان آورند و ايمان خود را ابراز کنند. آنان با ديدن آن صحنۀ شگفتآور، يقين يافتند كه موسي(ع) داراي مقام عظمای رهبري و فرستاده خداست و خود نيز از پیش ميدانستند كه آنچه انجام دادهاند، سرابي بيش نيست.
فضای پدیدار شده پس از شکست سحر ساحران و ایمان آنها و شماري از مردم مصر به عقيده توحيدي، برای فرعون بسیار سنگین و شکننده بود. او برای غلبه بر این وضعیت نیازمند عملیات روانی بود و بدون آن نمیتوانست با موسی(ع) و مؤمنین مقابله فیزیکی انجام دهد و در این راه کماکان باید از ابزار اتهام و تخریب چهره و جوسازی استفاده کند. از اين رو موسي(ع) در همان آغاز ايمان آوردن ساحران و مردم، آنان را به توكل به خدا و پايداري در راه عقيده توحيدي فراخواند:
فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ؛ وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ؛ سرانجام، كسى به موسى ايمان نياورد مگر فرزندانى از قوم وى، در حالى كه بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها ايشان را آزار رسانند، و در حقيقت، فرعون در آن سرزمين برترىجوى و از اسرافكاران بود؛ و موسى گفت: اى قوم من، اگر به خدا ايمان آوردهايد، و اگر اهل تسليميد بر او توكّل كنيد (یونس/83ـ84).
در این حال، تنها راه فرعون این بود که اعجاز موسی(ع) را غیر واقعی نشان دهد و رابطۀ قدرت اعجاز او با خدا را در ذهنها از بین ببرد و آن را سحر نشان دهد و موسی(ع) را یک مدعی دروغین معرفی کند که برای قدرتطلبی، انحصارطلبی و در هم ریختن نظم اجتماع با هدف رسیدن به منافع نامشروع به میدان آمده است.
امّا فرعون شكست بزرگي خورده بود. چيزي که او را بيش از ساير ابعادِ شكست، ميرنجاند اين بود كه ميديد خود، كارگزار اهداف موسي شده و ميدانست بسياري از نخبگان و صاحبانِ خرد، اين نكته را ميفهمند. ابعاد اين شكست چنان اين مستكبر را تحت تأثير قرار داد كه اين بار با حيلهاي جديد به ميدان آمد.
فرعون ادعا كرد ساحران و موسی(ع) و هارون همدست بودند و همهجا شايع كرد این دو تن، استاد ساحرها هستند و با هماهنگی آنها، ساحران سحرهایی به میدان آوردهاند که توسط سحر موسی(ع) و هارون از بین برود. او با اين شايعه مردم را دچار اشتباه و مغالطه كرد. فرعون از رواج اين شايعه دو هدف را دنبال میکرد:
نخست، غیر واقعی بودن اعجاز موسی(ع) ؛ دوم، اتهام ساحران به توطئهگری علیه امنیت اجتماعی.
در نتیجۀ این اقدام، زمینه برای مجازات آنها به جرم اخلال در نظم جامعه و امنیت عمومي فراهم شد. زمينۀ اين مجازات اتهام کودتا بود که اتهام كوچكي نيست و هيچ حكومتي توطئه براندازي را نمیپذیرد و تحمل نمیکند. پس نزد افكار عمومي شرايط را براي اشد مجازات جادوگران فراهم كرد.
قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ فرعون گفت آیا قبل از اینکه به شما اجازه دهم مسلمان شدید؟ حتماً این دسیسهای است که در این شهر تدبیر کردهاید تا اهالی این شهر را آواره کنید؛ به زودی خواهید فهمید (اعراف/123).
عمليات رواني جديد فرعون ابعادی جديد و گسترده داشت به گونهاي كه افراد تازه ايمان آورنده را مورد هدف تهديد خود قرار داد و تهديد فرعون نزد مردم مصر شوخيبردار نبود. فرعوني كه خونخواري و بيرحمي خود را در كشتن نوزادان پسر و به اسارت بردن زنان و دختران به مردم مصر نشان داده بود، اكنون اقدام فيزيكي انجام نميدهد و تهديد اقدام فيزيكي ميكند. آن هم اقدامي دردناك و مخوف. اين تهديد با نوآوري نسبت به تهديدهاي مستكبران پیش از او همراه بود. زيرا نهايت تهديدي كه پيش از او گزارش شده، تهديد به سنگسار كردن و تبعيد ابراهيم(ع) بود. ولي اكنون بشر با نوع جديدي از تهديد روبهرو ميشود:
فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى؛ دست و پای شما را یکی از راست و یکی از چپ قطع ميکنم و شما را بر درختان خرما به دار خواهم کشید و به خوبی خواهید دید که عذاب کدامیک از ما سختتر و پایدارتر است (طه/71).
اکنون نوبت موسی(ع) و مؤمنان است تا به مقابله برخيزند و او را شکست دهند. شکست فرعون در این است که خط ایمان ادامه پیدا کند، نه در اینکه نتواند مؤمنان را به شهادت برساند. فرعون به دنبال این است که ثابت کند موسی(ع) و ساحران، مدعیانی دروغین و در پی کسب قدرت و دنیاطلبیاند. او به دنبال اثبات اين مدعاست كه آنها برای رقابت با حكومت قدرتمند مصر در امر قدرت و دنیاخواهي وارد میدان شدهاند، بنابر این همانند ما هستند، لیکن ضعیف، بیخرد و دیوانه. این هدف فرعون است. پس ناکامی او زمانی است که این ادعا با شکست روبهرو شود و مردم به دروغ بودن آن پي برند؛ اگرچه او بتواند صاحبان این فکر را به شهادت برساند. پس موسی(ع) و یارانش باید جوّ سنگين تبليغي و رواني را که او ایجاد نموده، از بين ببرند تا بتوانند با ادعا و اتهام او مقابله کنند.
قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنْ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا؛ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى؛ إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَا؛ گفتند: محال است تو را بر دلایل روشنی که برای ما آمده و بر آنکه ما را پدید آورده ترجیح دهيم. هر حکمی ميخواهی بکن که تنها در این دنیا است که تو ميتوانی حکمی برانی. ما به پروردگار خود ایمان آوردیم تا گناهان ما و سحری را که ما را بر آن مجبور ساختی ببخشاید و خدا بهتر و پایدارتر است. هر که نزد پروردگارش گنهکار رود جهنم برای او است. نه در آن ميمیرد و نه زندگانی دارد (طه/72ـ74).
آنان در این مقابله چند مطلب را بیان داشتند:
ـ حقانیتِ راهی را که انتخاب کردهاند.
ـ مأیوس ساختن فرعون از اینکه بار دیگر بتواند از آنها بهره ببرد.
ـ سحر آنها تبانی با موسی(ع) نبوده و او از این نوع اعمال پاک است.
ـ انبیا(ع) نیازمند تبانی نیستند.
ـ راه حق با تبانی یعنی بهرهبردن از راه غیر واقعی و دروغ سنخیت ندارد.
ـ بلکه سحر آنها اجباری از فرعون بوده تا مسير حق موسی(ع) را شکست دهد.
هر چند تو ميتوانی ما را به دار مجازات ببندی، اما این برای ما دردی موقت و قابل تحمل است. پس از آن تو در درد و رنجی بیپایان خواهي بود. تهديدهاي تو ما را از راهي كه برگزيديم باز نمیگرداند. چون زماني فردي را به درد و مجازات تهديد ميكنند كه او را از گناه و خطاي خود برگردانند، در حالی که ما اکنون دریافتهایم که در راه صواب و درستی قرار گرفتهایم و آنچه تا به حال در آن بودهایم راه خطا، مصیبت و گناه بوده است.
آیا فرعون آنها را به صلیب کشید؟
اگرچه مؤمنین پس از این گفتار و در اثر پايداري و مقابله، پیروز میدان شدند و به هدف رسیدند اما آیا این مقابله، فرعون را در اجرای تهدیدش ناتوان كرد؟ آیا او تهدید خود را پس از این مقابله اجرا نمود، یا این مقابله زمینۀ اجرای تهدید را از او گرفت؟
قرآن به عملي شدن تهديد، اشارهای نکرده و تنها مقابله با عملیات روانی مؤمنان را بیان ميکند. از سوی دیگر ممکن است اين تهديد اجرا شده و در قرآن ذكر نشده باشد، چون درصدد بيان آن نبوده یا اینکه خداي متعال با عنايت و توجه مخصوص خود از روی عمد ماجرا را نقل نکرده تا مقابله با عملیات روانی فایده و بهرهاش منحصر در جلوگیری از عملیات فیزیکی دشمن تصور نشود، تا بهرۀ بالا و بلند آن یعنی شکست دادن دشمن در سیاهنمایی و ابطال حق و نشان دادن اين شكست به مردم برجسته شود.
استقامت و حضور در میدان مقاومت و شهادت، بيانگر حق بودن راه موسی(ع) و اعتقاد به ربالعالمین و پاک بودن ساحت دین حق از تبانی بر دروغ و خیانت است که پیروزی بزرگي در این میدان به شمار میرود. اين پيروزي از عملیات فیزیکی فرعون و شهید شدن توسط او مهمتر است هرچند اين امر روي نداد.
طبق روایتی که بین سایر روایات بیشتر پذیرفته است، فرعون نتوانست آنها را به قتل برساند و تهدید خود مبنی بر به دار آویختن را اجرا نكرد، بلکه آنها را به زندان افکند. ساحران تا پس از ظهور معجزات دیگر در زندان بودند تا اینکه فرعون آنها را آزاد کرد و آنها در کوچ بزرگ همراه موسی(ع) از مصر بیرون رفتند (تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج2، ص121).
موسي(ع) بنياسرائيل را از مصر كوچ داد و به آموزشهاي مادي اداره حكومت و تبليغ معارف توحيدي پرداخت. اكنون كه بنياسرائيل سازمان يافته بودند، موسي(ع) براي دريافت الواح وحي الهي رهسپار كوه طور شد و هارون را به جاي خود گماشت و از بنياسرائيل جدا شد. موسي(ع) به قومش گفت خدايش او را سي شب به كوه طور فرا خوانده است. اين مأموريت سي شبه، ده شب ديگر تمديد شد.
وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ؛ و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم. تا آنكه وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد. و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من جانشينم باش، و [كار آنان را] اصلاح كن، و راه فسادگران را پيروى مكن (اعراف/142).
در مدت اين ده روز، بنياسرائيل به فريب و فتنه سامري مبتلا شدند. سامري كه فردي زيرك و جاهطلب بود، ميدانست در هنگام انتظار مردم، ميتواند به راحتي اراده عموم را به نفع خود دچار دگرگوني و اعتقادات آنها را منحرف كند. او ابتدا به مردم گفت موسي(ع) از نشان دادن خدايي كه به آن دعوت ميكند، عاجز است، ولي او ميتواند چنين كند. سامري با طلاهاي آنان گوسالهاي ساخت كه از دهانش صدايي مانند گوساله زنده بيرون ميآمد و به آنان گفت: اين است خداي شما و موسي. به او سجده كنيد. بنياسرائيل نيز فريب او را خوردند و همه زحمات موسي(ع) به هدر رفت. آنان گوسالهپرست شدند.
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ؛ پس براى آنان پيكر گوسالهاى كه صدايى داشت بيرون آورد، و [او و پيروانش] گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است، و [پيمان خدا را] فراموش كرد (طه/88).
دقت در اقدام سامري، معلوم ميكند او با طراحي از طريق عمليات رواني چنين انحرافي را ايجاد كرد. تبليغات و جوسازي براي گوسالهپرستي به قدري سهمگين بود كه اجازه تفكر از مردم گرفته شد.
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ؛ گفتند: ما به اختيار خود با تو خلاف وعده نكرديم، ولى از زينت آلات قوم، بارهايى سنگين بر دوش داشتيم و آنها را افكنديم و [خود] سامرى [هم زينت آلاتش را] همين گونه بينداخت (طه/87).
و آنان نتوانستند در وضعيت گوساله دقت كنند كه او قدرت تكلم ندارد و خدايي كه موسي(ع) به آنان معرفي كرده، اين نيست. حتي آنها نتوانستند اين مقايسه را انجام دهند كه صدايي كه از گوساله طلايي خارج ميشود در برابر شكافته شدن آب دريا يا تبديل عصا به مار قابل مقايسه نيست.
أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا؛ مگر نمىبينند كه [گوساله] پاسخ سخن آنان را نمىدهد و به حالشان سود و زيانى ندارد؟ (طه/89).
آنها نه تنها جذب گوساله شدند، بلكه هارون و جماعت اندك موحدان را مسخره كردند. عمليات رواني بر عليه مؤمنان به جايي رسيد كه مي رفت تبديل به كشتار شود.
موسي(ع) هنگام مواجهه با فتنۀ رواني سامري، سراغ هارون رفت و با اظهار عصبانيت عادي او را به سوي خود كشيد و محاسن او را در دست گرفت. موسي(ع) با اين برخورد تند از طرفي خواست به همه بفهماند كه هنگام بروز بدعت و تضييع حق، بايد تعصب داشت و در اين شرايط، تسامح، مدارا و تساهل و خونسردي را بايد به کنار نهاد. از سوي ديگر اتهامي كه به هارون وارد شده و مي شود كه همدست سامري بوده و يا با تسامح او سامري توانست موفق شود را برطرف سازد.
وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِي الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ و چون موسى، خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد! آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد؟ و الواح را افكند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد. [هارون] گفت: «اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند؛ پس مرا دشمن شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده (اعراف/150).
مقابلۀ ديگر موسي(ع) در برابر فتنۀ بدعتگذاري و انحراف در اصول، برخورد با فتنهگر و چشم فتنه بود. از اين رو سامري را به عذابی دردناك مجازات كرد. به او دستور داد به كنجي برود و با كسي ارتباط نداشته باشد. از اين رفتار موسي(ع) معلوم ميشود که به فرصتطلبان، بدعتگذاران و فتنهگران نبايد اجازه معاشرت با مردم و اثرگذاري بر اذهان عمومي داده شود.
قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاهِِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا؛ گفت: «پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويى: [به من] دست مزنيد و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهى كرد، و [اينك] به آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر، آن را قطعاً مىسوزانيم و خاكسترش مىكنيم [و] در دريا فرو مىپاشيم (طه/97).
اقدام بعدي او از بين بردن گوساله سامري بود.
بدلسازي از آسيبها و زمينههاي تخريب و انحراف جامعۀ منتظِر است،زيرا به راحتي مردمِ در انتظار را ميتوان دچار توهم و خيالات واهي نمود و از خط اصلي دور كرد.
حضرت موسی(ع) در طول دوران رسالت و رهبری خود و در مبارزه با فرعون و سپس اداره جامعۀ بنیاسرائیل مورد هجوم تبلیغاتی و آسیبهایی ناشی از آن بود، اما در مقابله با عملیات روانی فرعون موفق بود و توانست آن را دفع و از آسیبهای آن تا حد بسیاری جلوگیری کند. اما اين همه ماجراي كنترل و دفاع در برابر تهاجم رواني دشمن نبود بلكه عملیات روانی شايعهپراكني در اردوگاه از سوي افرادي كه در ميان بنياسرائيل بودند بر عليه وي دشواریهای فراوانی ایجاد کرد. شايعه يكي از رايجترين و مهمترين شيوههاي عمليات رواني است. اين ترفند رواني از سوي مهاجم با زمينههايي كه ايجاد ميكند، توسط افراد يك جامعه(گروه هدف) براساس شنيدههايشان شكل ميگيرد. منشأ پيدايش شايعه و گسترش آن، گاه ميتواند يك خبر(واقع) یا هياهويي بياساس(كذب) باشد. دشمن با اين شيوه از نبرد رواني، اذهان عمومي و تمايلات جمعي را به سويي كه قصد دارد، سوق ميدهد و امري غيرواقع را واقع جلوه ميدهد. چون ابزار گسترش شايعه، زبان افراد ميباشد(رساندن پيام به صورت چهره به چهره) در زمانی كوتاه همۀ جامعه را پر ميكند و منبع آن شناخته نميشود. گاه همه اين پيام كذب و گاه بخشي از آن منطبق با واقع است. در قرآن كريم، از شايعه با عنوان ارجاف5 و از شايعهپراكنان با واژه"مرجفون"ياد شده است:
لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَهِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا؛ مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا؛ اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و شايعهافكنان در مدينه، [از كارشان] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مسلط مىكنيم تا جز [مدتى] اندك در همسايگى تو نپايند؛ از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد (احزاب/60ـ61).
از علل مهم گسترش شايعه، فقدان اطلاعات يا رواج اطلاعات نادرست و خرافات در بين مردم است. زيرا افكار عمومي خواهان آگاهي و كسب اطلاع از موضوعاتي هستند كه موجب نگراني عمومي ميشود. رواج روحيه رفاهطلبي، بيكاري و فرار از مسئوليتپذيري نيز در گسترش آن كمك شاياني ميكند. همچنين حالت انتظار عمومي نسبت به امري كه از پيش متوقع انجام شدن آن هستند از علل رواج شايعه در جوامع است. از اين رو افراد بدبين نوعاً شايعههاي آميخته با اضطراب را باور ميكنند و افراد خوشبين، اخبار اميدبخش را منتقل ميكنند. بيكاران، ملامتزدگان و افسردگان نيز شايعاتي را كه باعث برانگيخته شدن و رهايي از يك نواختي ميشود باور و نقل مينمايند. ديگر عواملي كه به گسترش شايعه كمك ميكند عبارتند از: ترس، دشمني، حسادت، آرزو، خودنمايي، نياز عاطفي، فرافكني، پرخاشگري و تملّق.
هدف شايعهپراكنان، دلسرد كردن گروه هدف، افزايش نگراني، جبران شكست، رواج بدگماني عمومي نسبت به حاكمان و مسئولان و تخريب روحيه جمعي ميباشد. مسئله آموزنده از مطالب قرآني، فراگيري راههاي پيشگيري از شايعهپراكني و نيز پايين رساندن تخريب شايعات پخش شده است. روشنگري، بالا بردن آگاهيهاي عمومي، برطرف كردن كاستيها و نقاط ضعف از جمله اين مطالب آموزنده است.
هنگامی که موسی(ع) مأمور شد تا بنی اسرائیل را وارد منطقه بیتالمقدس نماید و آنجا را از دست کفار بیرون سازد و حكومت توحيدي را بنا نهد، بنياسرائيل را در منطقه اريحاء، مقابل اورشليم در اردن كنوني(شرق بحرالميت) مستقر و نیروهای اطلاعاتی خود را برای شناسایی به اطراف اعزام کرد و به آنها دستور داد اطلاعات را پس از بازگشت در اختیار کسی غیر از او قرار ندهند (فیض کاشانی، 1418ق)؛ امّا آنها که در محل استقرار بنيعناق با افراد قوی هیکلی مواجه شده و از نبرد با آنها در هراس بودند اطلاعات خود مبنی بر قوی هیکل بودن افراد مستقر در منطقه قدس را به اردوگاه بنیاسرائیل منتقل کردند (مجلسی، ج13، ص266). و این موجب شد که افراد اردوگاه در ترس و وحشت قرار گرفته در انتقال اطلاعات به یکدیگر دچار بزرگنماییهای دور از واقع شوند، به گونهای که نبرد با افراد مستقر در قدس كه قدري درشت هيكل و بلند قد بودند، برای آنها غیرقابل باور بود و گمان ميکردند که هرگز نمیتوانند با آنها مبارزه كنند. از اینرو به موسی(ع) ميگفتند: تنها تو و خدای تو ميتوانيد حریف آنها باشيد.
قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ؛ قَالَ رَجُلَانِ مِنْ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمْ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛ گفتند: اى موسى، در آنجا مردمى زورمندند و تا آنان از آنجا بيرون نروند ما هرگز وارد آن نمىشويم. پس اگر از آنجا بيرون بروند ما وارد خواهيم شد؛ دو مرد از [زمره] كسانى كه [از خدا] مىترسيدند و خدا به آنان نعمت داده بود، گفتند: از آن دروازه بر ايشان [بتازيد و] وارد شويد؛ كه اگر از آن، درآمديد قطعاً پيروز خواهيد شد، و اگر مؤمنيد، به خدا توكل كنيد؛ گفتند: اى موسى، تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهيم. تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مىنشينيم (مائده/22ـ24).
حضرت موسي(ع) در برابر گسترش اين شايعه، به مقابله پرداخت و از راه ارائه اخبار و اطلاعات واقعي، جلوي تخريب روحيه نيروها را گرفت و زمينه اميدوارسازي آنان را پديد آورد و نعمتهاي خدا به بنياسرائيل را برشمرد:
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنْ الْعَالَمِينَ؛ و [ياد كن] زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آنگاه كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد، و شما را پادشاهانى ساخت، و آنچه را كه به هيچكس از جهانيان نداده بود، به شما داد (مائده/20).
علاوه بر اين، بر اجراي دستور الهي مبني بر عمليات نظامي تأكيد ورزيد:
يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ؛ اى قوم من، به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته است درآييد، و به عقب بازنگرديد كه زيانكار خواهيد شد (مائده/21).
قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛ [موسى] گفت: پروردگارا! من جز اختيار شخص خود و برادرم را ندارم؛ پس ميان ما و ميان اين قوم نافرمان جدايى بينداز (مائده/25).
این مطلب حضرت موسي(ع) قابل دقت است که ميفرماید من تنها بر خویش و برادرم تسلط دارم. یعنی عملیات روانی ناشی از پخش نادرست اطلاعات به گونهای اردوگاه را دچار ترس و وحشت کرده بود که توصیه و نصایح آن دو نه تنها اثری نداشت بلکه به دلیل تهاجم و مخالفت فرماندهان سپاه موسی با آن رهبري، راه دستور موسی(ع) به آنها نیز مسدود شد و اردوگاه چند ده هزار نفری سازمان یافته موسی(ع) چنان با عملیات روانی ناشی از اشاعه دروغ و شایعات پیرامون توانمندی بنیعناق درهم ريخت که هرگونه سلطه و فرماندهی را از موسی(ع) سلب نموده، تنها هارون از ایشان پيروي ميكرد.
تمرد ناشی از ترس که منشأ آن شایعۀ قدرت بیش از حد تصور نیروهای مستقر در قدس بود موجب شد تا حیثیت و مقام موسی(ع) درهم شکند و بنیاسرائیل او را از دست بدهند. آنان چنان دچار خسارت شدند كه نه شخص او را بلکه شخصیت او را نيز از دست دادند. بدین معنی که موسی(ع) با آنها بود اما دیگر فرماندهی نداشت. او نیز به یکی از افراد داخل اردوگاه تبديل شد. آنان نمیتوانستند رهبري موسی(ع) را پذیرا باشند. وضعیتی که پس از تمرد از این دستور سرنوشتساز برای آنها حاصل شد، رابطه آنها با حضرت موسی(ع) را چنان درهم ریخت که دیگر سامان نیافت و موسی(ع) را از دست دادند. در حالی که از او فاصله فکری و فرماندهی داشتند و طبیعی بود که آنها در سایه فرماندهی واحد موسی(ع) راه را طی ميکردند و میتوانستند با استفاده از علم و تدبیر و اتحاد ناشی از فرماندهی او موفق باشند. اما هنگامی که از او فاصله گرفتند در همه چیز درمانده شدند و راهی نه برای بازگشت به مصر داشتند و نه ورود به قدس. در همان بيابان كه اردوگاه مستقر شده بود، چهل سال در سرگردانی به سر بردند.
قَالَ فَآنها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ [خدا به موسى] فرمود: [ورود به] آن [سرزمين] چهل سال بر ايشان حرام شد، [كه] در بيابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور(مائده/26).
هنگامي كه بنياسرائيل در مصر بودند، اعتماد به گفتار موسی(ع) و تزلزل به ادعاهاي فرعون زمینه را برای پیروزی حق هموار ميساخت، اما در اردوگاه، شایعات توسط حكومت فرعوني(دشمن خارجي) پخش نميشد، بلكه منشأ پخش شايعه و اخبار غیرواقعی در اردوگاه، افرادی از سلسلۀ فرماندهان و نخبگان بودند که قول آنها حقنما بود و افشای دروغ بودن آن به سادگي امکانپذیر نبود. اصولاً در چنين شرايطي یک فرد يا افراد معيني را نمیتوان مورد نظر و دقت قرار داد و آن را از میدان بیرون ساخت يا اهداف پخش شايعه را شناخت و با آن مقابله نمود بلكه بروز آن همگانی است. در اين حالت تنها اعتماد بر فرماندهی است که ميتواند از شایعات جلوگیری کند و مانع تأثير روانی شود. اما این مقابله در صورتی است که سرچشمه نشر اخبار از ردههای بسیار نزدیک به فرماندهی نباشد. ولي اگر سرچشمه نشر شايعه، از ردههاي بالا باشند، تضعیف آنها با تضعیف اصل فرماندهی مواجه ميشود. بنابر این در این موارد برترین روش، جلوگیری از ورود ناهنگام و ناصحیح اخبار توسط آن فرماندهان به سطوح پایین از یکسو و بالا بردن سطح آگاهي و دانش عمومي نسبت به مقولات مورد نظر از سوی دیگر است تا عموم مردم در مواجهه با پخش اکاذیب، قدرت تشخیص حق از باطل و دروغ بودن شايعه را داشته باشند.
- الصافی فی تفسیر کلام الله، فیض کاشانی، تحقیق مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ط الاولی، 1418ق، ج1، ص266.
- بحارالانوار، علامه محمدتقی مجلسی، ج13، صص168و186.
1 وََجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنْ النَّاصِحِينَ؛ مردی از دورترین نقطه شهر دوان دوان آمد و گفت: ای موسی؛ سران قوم در باره تو مشورت ميکنند تا تو را بکشند. از شهر خارج شو. من از خیرخواهان تو هستم (قصص/20).
فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ؛1 وقتی از کشته شدن به دست شما ترسیدم، گريختم (شعراء/21).
2 دربارة شکنجه بنی اسرائیل و کشتن نوزادان پسر به فرمان فرعون برای جلوگیری از ظهور موسی(ع) که طبق پیشبینی منجمان قریبالوقوع بود، به این معنا رجوع کنید: بقره، آیه 49، قصص، آیه 4 و نیز: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج13، ص 50؛ تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، مرسسه نشر و فرهننگ اهل بیت(ع)، قم، ج1، ص 33.
3. زيرا همسر فرعون با ديدن كودك در جعبه چوبي گفت: نتّخذه ولداً؛ او را به فرزندي قبول ميكنيم.(قصص/ 9)
4 امروزه نیز دشمن در تبلیغات خود علیه نظام مقدس اسلامی و مکتب اهل بیت(ع) از القای هماهنگ مطالب باطل و شبهات به صورت پیدرپی و بیوقفه استفاده مینماید.
5 ر.ک: تفسیر المیزان، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، ج16، صص 510-511.
26 / عمليات روانی در اسلام؛ «جايگاه، قلمرو و برخي از احكام فقهي»